نشان شوالیه برای آقای بازیگر


نشان شوالیه لژین دونور برای آقای بازیگر


    
    
    
    عزت‌ا... انتظامی بازیگر 81 ساله و پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون کشورمان از احتمال اعطای نشان شوالیه (لژیون دونور) به وی توسط دولت فرانسه، پس از دریافت جایزه یونسکو خبر داد. اهدای این نشان که بالاترین نشان کشور فرانسه است، در صورت موافقت هیئت دولت فرانسه، توسط سفارت این کشور در تهران اعلام خواهد شد، پیش از انتظامی، <لژیون دونور> به خانم صابری و عباس کیارستمی نیز اعطا شده بودانتظامی با بیان پیشینه‌ای از چگونگی انتخاب تا سفر به فرانسه، توضیح می‌دهد: اوایل فصل تابستان به من خبر دادند که سفری در پیش است. هنوز از درستی این خبر اطلاع نداشتم، اما بعد از مدتی یک نماینده از فرانسه به ایران آمد و از من خواسته شد تا آفیش تمام فیلم‌هایم را در اختیار یونسکو قرار دهم، اما این کار برایم مقدور نبود، چرا که برای جمع‌آوری فیلم‌های سینمایی باید به تهیه‌کننده رجوع کنیم و آنچه که موزه سینما دارد، برای آرشیو خودش است و رجوع جوانان برای تحقیق و پژوهش.
    همچنین قرار بود داریوش مهرجویی در این مراسم شرکت کند که موفق نشد و به جای وی هوشنگ گلمکانی به فرانسه رفت.
    
    

برجسته‌ترین شاگرد مکتب زنده‌یاد عبدالحسین نوشین در فرانسه


    انتظامی به متن خاصی که برای خواندن در هنگام دریافت جایزه خود در مقر اصلی یونسکو انتخاب کرده بود، اشاره کرده و می‌گوید: همیشه فکر می‌کردم در فرانسه از چه چیز صحبت کنم و به این نتیجه رسیدم که درباره خودم سخن بگویم و به این ترتیب بیوگرافی را از خودم و شروع کارم از تالار سنگلج را در آنجا خواندم. این متن، نمایشنامه نبود، چون من تنها آن را اجرا کردم. پیش پرده‌خوانی هم نبود، چون با آهنگ همراه نبود من آن را مانند تئاترهای رادیویی خواندم.
    آقای بازیگر، در این متن از ورودش به لاله‌زار همزمان با جنگ جهانی دوم آغاز کرده بود و قدم به قدم تئاتر ایران به پیش پرده‌خوانی رسیده بود. از کودتای بیست و هشت مرداد تا زندان و بعد آلمان و پس از آن دانشگاه هنرهای زیبای دانشگاه تهران و فیلم گاو. <من در این متن تمرین کردم تا بگویم چگونه کوچه پس‌‌کوچه‌های تهران را حرکت کردم تا به یونسکو برسم و در آخر گفتم من عزت‌ا... انتظامی بچه سنگلج هستم.>
    <خدایا مرا یاری کن تا با این کامپیوتر کهنه سالخورده و این نرم‌افزار کاغذی بتوانم حرف دلم را بزنم. اگر نیت یک ساله دارید، گندم بکارید. اگر نیت ده سال دارید، درخت غرص کنید. اگر نیت صد ساله دارید، آدم تربیت کنید. انسان تربیت کنید. سینما توگراف آدم تربیت می‌کند.>
    توی کوچه‌های سنگلج جلو می‌روم، توی محله‌های قدیمی... نصف شب است. سرم را پایین انداخته‌ام، پایین اما چیزی نمی‌بینم. سر هر کوچه یک تیر چراغ برق هست. اغلب لامپ ندارند، اگر هم دارند، روشنایی ندارند. چیزی دیده نمی‌شود. دلم نمی‌خواهد چیزی را ببینم. توی یک دنیای دیگر سیر می‌کنم. سرشب روی صحنه <تماشاخانه کشور> بودم؛ کوچه برلن، اول لاله‌زار، 1320 جنگ جهانی دوم. اولین شبی که پیش پرده خواندم، نوجوان بودم. سالن تابستانی پر از جمعیت بود. از ترس می‌لرزیدم، جلوی سن که رفتم نمی‌توانستم راه بروم، تلوتلو می‌خوردم... اما خواندم... پیش پرده خواندم. خوب هم خواندم. حالا آخر شب است. دارم می‌دوم... تاریک است و من نمی‌دانم به کجا می‌روم. توی کوچه پس کوچه‌ها می‌دوم، فرش قرمز زیر پایم است، تا چشم کار می‌کند، فرش قرمز است، آرام آرام راه می‌روم، این جا غرق نور است. دو طرف پر از فیلمبردار، عکاس و دوربین‌های تلویزیونی است. عکاس‌ها اشاره می‌کنند بایستم تا عکس بگیرند، فیلم بگیرند و به تمام دنیا مخابره کنند.
    <سمفونی چنین گفت زرتشت...> آره، آره دارند راجع به ما توی بلندگوها حرف می‌زنند. نمی‌فهمم چه می‌گویند، اما اسم‌ها را می‌گویند... سرم دارد گیج می‌رود. نمی‌توانم راه بروم. توی کوچه‌های تنگ و گلی، طرف‌های درخونگاه، طرف‌های دباغ‌خانه، بازار، سبزه میدان، سیدنصرالدین، دارم می‌دوم، زمین می‌خورم، بلند می‌شوم. روی صحنه سینمایی در شهر <ورول> فرانسه هستم. برای دریافت جایزه افتخاری جشنواره، برای یک عمر فعالیت‌های سینمایی... دارم می‌دوم... توی
خیابان سپه، چهارراه حسن‌آباد، خیابان شاهپور می‌‌دوم... و حالا در پاریس، خانه فرهنگ‌های جهان و در بزرگ‌ترین معبد فرهنگی دنیا، یونسکو... تشویق و تجلیل به خاطر یک عمر تلاش، با همه ناملایمات، شکست‌ها و پیروزی‌ها...
    من از سنگلج آمده‌ام... از تئاترهای لاله‌زار شروع کردم، از مردم کشورم نیرو گرفتم و پرورش پیدا کردم. دستشان را می‌بوسم، این بزرگداشت، تجلیل از فرهنگ و هنر و هویت سرزمین من است. نثار همه جوان‌های کشورم.من عزتم... عزت‌ا... انتظامی، 81 سالم است و تقریبا 65 سال است که نمایش می‌دهم. نمایش‌های تلویزیونی... آه چه قدر تئاتر بازی کردم. بیش از چهل فیلم بازی کرده‌ام، هر کاری را قبول نکرده‌ام... و حالا اینجا هستم... بچه سنگلج... توی یونسکو.
    
    

بیوگرافی


    تاریخ تولد: 1304
    شروع فعالیت در سینما: گاو (داریوش مهرجویی1348 )
    بازی‌های منتخب در 15 سال اخیر: بانو، خانه خلوت، ناصرالدین شاه آکتور سینما، روز فرشته، روسری آبی، سایه روشن، خانه‌ای روی آب، دیوانه‌ای از قفس پرید، گاوخونی و جایی برای زندگی.
    پدر انتظامی درجه‌دار ارتش و از جمله همراهان رضاخان در تصرف تهران بود. مادرش تهرانی و از اقوام انتظام دربار بود. انتظامی دوران کودکی را در سنگلج گذراند و پس از دبستان، در هنرستان صنعتی که در آن زمان دولتی بود، به تحصیل پرداخت. انتظامی در سال آغازین، تحصیل در هنرستان، در لاله‌زار کنترلچی بود و سپس فعالیت هنری خود را از 17 سالگی با پیش پرده‌خوانی در تماشاخانه کشور و مدتی بعد تئاتر فرهنگ <پاریس> و <سینما ونوس> آغاز کرد و در 23 سالگی به مکتب زنده‌یاد عبدالحسین نوشین پیوست. مکتبی که بر بنیاد آموزش اجتماعی هنرمندانی را پروراند که بعدها نمایش و سینمای ایران را بنیان نهادند.
    <آقای بازیگر> در میانسالی و از سن 44 سالگی در سال 1348 با بازی عالی‌اش در نقش مشهدی حسن در فیلم <گاو> مطرح شد. در دهه شصت بازی‌های ماندگاری از خود بر جای گذاشت و یک بار هم سیمرغ بلورین را برای بازی‌اش در نقش موسیو آقا یوف در فیلم <گراندسینما)1367( > از هفتمین جشنواره فیلم فجر از آن خود کرد.
    عزت‌ا... انتظامی (آقای بازیگری سینمای ایران) در سال 1370، سه نقش بیادماندنی ایفا کرد که در تاریخ سینمای ایران بی‌سابقه بود؛ بازی در نقش قربان سالار (یکی از بهترین و متفاوت‌ترین شخصیت‌های منفی سینمای ایران) با آن گریم سنگین و طاقت‌فرسا روی چشم راست در فیلم <بانو( >داریوش مهرجویی)، بازی در نقش امیر جلال‌الدین نویسنده‌ای که نوشته‌هایش دیگر مخاطب ندارد در فیلم <خانه خلوت( >مهدی صباغ‌زاده) و بازی در دو نقش ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه در یکی از بهترین فیلم‌های محسن مخملباف <ناصرالدین شاه آکتور سینما> در حالی که پیش‌بینی می‌شد با وجود توقیف فیلم بانو در جشنواره دهم فیلم فجر که شش سال بعد مجوز اکران گرفت، انتظامی برای دو بازی دیگرش سیمرغ بلورین بگیرد، هیئت داوران تنها به یک تقدیر خشک و خالی از او بسنده کردند و سیمرغ به کسی رسید که دو سال قبل و در جشنواره هشتم می‌توانست حقش باشد؛ فرامرز صدیقی (دادستان.)
    نیمه دوم دهه شصت و نیمه اول دهه هفتاد برای انتظامی و طرفدارانش دهه خاطره انگیزی بود و او در طی این ده سال، نقش‌های ماندگاری بر کارنامه سینمایی‌اش افزود.
    در مسیر تندباد (مسعود جعفری جوزانی )1367، کشتی آنجلیکا (محمد بزرگ‌نیا )1367، هامون (داریوش مهرجویی )1368، روز فرشته (بهروز افخمی 1372 که برای این فیلم سیمرغ بلورین را از جشنواره دوازدهم فیلم فجر دریافت کرد) و روسری
آبی (رخشان بنی‌اعتماد 1373 و کاندیدای سیمرغ بلورین برای بازی در این فیلم) از جمله فیلم‌هایی بود که انتظامی در طول نیمه دوم دهه شصت و نیمه اول دهه هفتاد از خود به یادگار گذاشت.
    البته از سال 1373 تا 1380 از انتظامی خبری نشد. طی این فاصله شاید تنها نقش‌آفرینی مهمش بازی در مجموعه تلویزیونی <محاکمه( >حسن هدایت) بود. از سال 1380 او بار دیگر سینما را جدی گرفت و برای بازی در نقش کوتاهی در فیلم <خانه‌ای روی آب> سومین سیمرغ بلورین را از جشنواره بیستم فیلم فجر دریافت کرد. در <دیوانه‌ای از قفس پرید( >احمدرضا معتمدی )1381 بار دیگر نقش منفی را پس از سال‌ها تجربه کرد و باز هم برای بازی در فیلم <گاوخونی( >بهروز افخمی )1381 سیمرغ بلورین بهترین بازیگر را از بخش بین‌الملل جشنواره بیست و دوم فیلم فجر از آن خود کرد و در حالی که <جایی برای زندگی( >محمدرضا بزرگ‌نیا )1382 را بهار امسال بر پرده سینماها داشت، در سال 1383 برای اولین بار در فیلم مسعود کیمیایی، <حکم> بازی کرد که به گفته خودش یکی از بهترین بازی‌های عمر سینمایی‌اش است. آخرین نقش‌آفرینی انتظامی نیز فیلمی به کارگردانی فریدون جیرانی است؛ <ستاره‌ها.>
    
    

چهره ملی


    برخلاف بسیاری از هنرمندان و ورزشکاران نامی، عزت‌ا... انتظامی در طول بیش از 65 سال فعالیت حرفه‌ای هنری هرگز وارد بازی‌های سیاسی روز نشد.
    در حقیقت انتظامی بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون - چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب - به سیاست و سیاست‌مداران دل نبست اما به گفته بسیاری از منتقدان، یک وطن‌دوست و چهره ملی میهنی است.<ایرج راد> مدیرعامل خانه تئاتر، می‌گوید: عزت‌ا... انتظامی شخصیت ملی است و تنها برای تئاتر، تلویزیون و سینما نیست، بلکه برای همه ماست. من یک بخت بزرگ داشتم و آن این است که آقای انتظامی را از سال‌های دور بشناسم و این اتفاق به ندرت می‌افتد که با اختلاف 22 سال با شخصی چون انتظامی در یک کلاس درس بخوانم. در دوران دانشگاه دو کلاس درس داشتیم، یک کلاس درسی و یک کلاس نیز نزد استاد انتظامی. بسیاری از مطالب را از استاد انتظامی آموختم اما نتوانستم آنچه را که یاد گرفتم عمل کنم. آقای انتظامی الگویی برای ماست چرا که 65 سال کار کرده و توانسته خود را حفظ کند تا به اعتبار و ارزش والا دست یابد.
    ایرج راد، تصریح می‌کند: انتظامی در هیچ شرایطی دیر به جایی نرسیده است و او در این مدت هر کاری را قبول نکرده است و کسی هم نتوانسته کاری به وی تحمیل کند. انتظامی سمبل واقعی یک ملت است و تنها برای تلویزیون، تئاتر و سینما نیست، بلکه برای همه ماست.
    
    

انتظامی و عالم سیاست


    البته در برخی برهه‌ها به جهت وجهه مثبتی که این هنرمند از همان ابتدا از خود به جای گذاشت، پیشنهاداتی برای ورود به صحنه‌های سیاسی، انتخاباتی و اقتصادی به او داده شد اما انتظامی ترجیح داد شخصیت هنری خود را حفظ کرده و <هنر را تنها برای هنر - و نه نان - بخواهد.>
    
    
    پارسا بابایی
    
از خانواده سبز

زهرا امیر ابراهیمی

دوستان کدوم شما اون فیم رو دیدید به نظرتون  خودش؟...

شایعاتی که پاییز را تلخ کرد


    
    
    
    تاکنون بارها دیده‌ بودیم که شایعات زیادی مبنی بر زندگی خصوصی بازیگران سینما و ورزشکاران مشهور در محافل مطبوعاتی می‌پیچید این اخبار دست به دست و دهان به دهان می‌گذشت تا این‌که یک شایعه خلق می‌شد، در سال‌های اخیر به خصوص در ده سال اخیر با ازدیاد نشریات مختلف که تنها با تیترهای جنجالی آشنا بودند، این مورد بارها و بارها دیده شد، شنیده شد، خوانده شد و این وسط عده‌ای از افراد بازیگر و ورزشکار یا در گوش‌هایشان پنبه گذاشتند و یا به سراغ شکایت رفتند... البته با آمدن سایت‌های اینترنتی و وبلاگ‌های شخصی عکس‌های خصوصی زیادی از هنرپیشه‌ها و ورزشکاران به مونیتورهای خانگی راه یافت، عکس‌های خانوادگی و یا از مجالس عروسی چنان در این وادی دست به دست چرخید و چرخید که در آن سوی آب‌ها، هم نظاره‌گر بودند، چنان که چند سال قبل، فیلم عروسی یک بازیگر تلویزیون و سینما لو رفت و یا باز هم چند سال پیش، فیلم یک مهمانی بازیکنان یکی از تیم‌های پایتخت نقل محافل شد. اما در یک
ماه اخیر اتفاقی افتاد که دیگر عکس و تصویر عروسی، مهمانی، عکس در کنار پدر و مادر، عکس در سواحل شمال و... نبود. بلکه یک فیلم مبتذل بود که ابتدا روی سایت‌های اینترنتی پخش شد و در آن یک هفته در نسخه‌های زیادی دست به دست چرخید، آن چه که ابتدا درباره این فیلم به ذهن ما نشست شاید، تنها این پرسش را در ذهن‌ها تداعی کرد که برای چه دو جوان دست به چنین حرکاتی زدند و این فیلم را پخش کردند، اما زمانی که همه از شباهت دختر حاضر در آن فیلم و تشابه او با یکی از بازیگران زن مجموعه «نرگس» صحبت کردند، آن‌گاه بازتاب شدیدی عمومی در خبر به وجود آورد، این خبر مثل بمب منفجر شد، بمبی که با آبروی مردم بازی می‌کرد. «زهرا امیرابراهیمی» دختر معصوم مجموعه غریبانه و بازیگر نقش زهره سریال نرگس در مظان اتهام قرار گرفت. و به دنبال آن خبر خودکشی این بازیگر چنان در عرض یک روز در محافل پیچیده شد که همه از آن به عنوان یک تراژدی وحشتناک یاد کردند.
    در همان ابتدا محمد تورنگ رییس مرکز اطلاع‌رسانی نیروی انتظامی تهران بزرگ گفت: این هنرپیشه زن هم اکنون در سلامت کامل به سر می‌برد و خبر او هنگام خودکشی ماموران صحت ندارد.
    گفته می‌شود یک تیم تحقیقاتی بر روی این فیلم غیراخلاقی اقدامات کارشناسانه‌ای انجام دادند و اعلام کردند که فردی که در فیلم دیده می‌شود، شباهت‌های فیزیکی خاصی به شخص هنرپیشه واقعی دارد، اما آنها دو نفر هستند.
    سی‌دی منتشر شده محتوی دو فایل تصویری با مدت زمان‌های 22 دقیقه و 40 ثانیه و دیگری 2 دقیقه و 37 ثانیه است، پس از ترمیم کیفیت تصاویر در کارگاه تدوین، حدود 85 فریم عکس از فیلم مورد نظر گرفته شد و در اختیار گروه بررسی قرار گرفت.
    شباهت بیش از اندازه میان شخص داخل فیلم و هنرپیشه واقعی، همه را در اشتباه فرو برد به طوری که وقتی شایعه شده است شخص مشهوری در فیلم حضور دارد، به سختی می‌توانی به ببیننده ثابت کرد فردی که در فیلم می‌بینید، آن هنرپیشه نیست. تاثیر قدرت شایعه بر ذهن مخاطبان، آنها را وادار به قبول دروغ کرد، اما این در حالی است که اگر شایعه حضور هنرپیشه مطرح نمی‌شد، هر کسی هنگام تماشای آن حتی متوجه شباهت این دو نفر نیز نمی‌شد.
    این در حالی بود که زهرا امیرابراهیمی پس از چند روز سکوت، سرانجام مهر سکوت را شکست و به مقام دفاع از خود بر آمد.
    وی با انتقاد از جریانات اخیر که به وی نسبت داده شده است، گفت: پاییز امسال برایم بدترین خاطره‌ها را ساخت، تلخ و وهن‌آور...
    به قول اخوان «ابرهای همه عالم در دلم می‌گریند» چون من از این اتفاق غیرانسانی در رنجم و خدای هنر را شاهد می‌گیرم نه برای خودم و فردیت خودم، بلکه برای آنکه حرمت یک انسان و یک زن چنین لگدمال شد زیرا بر این باورم بار سنگین تهمت و بی‌حرمتی را به یک انسان تحمیل کردن، گناهی بس گران و دردآور است.
    وی می‌گوید: در جامعه ما من اولین و آخرین قربانی این‌گونه تهمت‌های ناروا و برچسب‌های غیرانسانی نیستم و نخواهم بود، چون تا زمانی که حس بی‌مسئولیتی و لاقیدی در بعضی انسان‌های کوته‌فکر و کوچک وجود داشته باشد این اعمال شبه روانی هم رخ خواهد داد، و جالب این‌که در ایران، ملقب و مشهور به سرزمین ناموس و کیان، چرا باید چنین
شهروندانی غیرایرانی و بدون تعصب داشته باشیم.
    این بازیگر می‌گوید: این اتفاق صرفا به خاطر کسب پول و شاید هم نوعی تفنن غیراخلاقی باشد و به خیال خامشان دیگر قانون و چارچوبی نیست و جامعه افسار گسیخته و بی‌اصولی شده است.
    این بازیگر سینما و تلویزیون در بخش دیگری از صحبت‌های خود خاطرنشان ساخت: بعضی وقت‌ها بد نیست ما مدعیان آزادی و انسانیت، خود را لحظه‌ای به جای دیگری بگذاریم و این در هر دین و کیش و آیینی مرسوم است، من هم بنا به رسم ادیان، دقیقا خودم را به جای سه نفر گذاشتم، اول به جای پدری گذاشتم که هر روز چهره زرد و غمگین دخترش را می‌بیند و شاید هم برای دلسوزی بر رخ سردش بوسه‌ای می‌زند و شاید هم نمی‌دانم در فضا و کنج خلوت از تیشه برداشتن مدعیان به سوی ناموسش بگرید و مردانه بار غم بر دوش کشید و یا خود را جای مادرم می‌گذارم که با شنیدن خبر خودکشی جگرگوشه‌اش همان لحظه قلبش باز ایستد که در آرزوی مادر شدن دخترش روزگار را می‌گذراند و یا خود را به جای دوستی می‌گذارم که شرمش را با غیرت و شرف ایرانی می‌خورد تا که شاید دست به کاری زند که حقی را باز ستاند.
    وی در پایان می‌گوید: من ساکن کوچه وادی هنرم، عزممم را جزم کردم تا بیشتر از پیش در زمینه کاری‌ام فعال‌تر باشم و با نو جستن و تکاپو در عرصه هنر، به عنوان یک زن ایرانی حرکت کنم، حرکتی برای نو جستن و زیستن و آموختن...
    این در حالی بود که خبر انتشار این فیلم بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های خارجی داشت.
    رویترز: واقعا بعید است که در کشوری اسلامی که حتی هنرپیشه‌های زن طبق قوانین شرعی باید حجاب اسلامی را رعایت کنند، فردی پیدا شود که به ایفای نقش در فیلمی غیراخلاقی بپردازد. رویترز با جعلی توصیف کردن فیلم مذکور در ادامه گزارش خود آورده است: بررسی کارشناسانه فیلم غیراخلاقی، نشان داده است که او دست به چنین کاری نزده است.
    گاردین چاپ لندن نوشت: تکثیر غیرقانونی فیلم‌ها در ایران و حتی فروش سی‌دی از زندگی خصوصی هنرپیشگان و افراد معروف این کشور به بازار مساعدی برای کسب درآمد افراد ناباب شده است.
    آسوشیتدپرس اعلام کرد: ظاهرا فردی حرفه‌ای دست به تولید آنها زده است، همچنین بازیگر زن این سی‌دی، شخص دیگری است نه بازیگر زن هنر ایران.
    نشریه بک استیچ بسیار جالب نوشت: با توجه به قوانین سفت و سخت ایران در مورد برقراری رابطه جنسی با فرد غریبه، بعید به نظر می‌رسد که این هنرپیشه زن که وارد دهه سوم زندگی‌اش شده و با پتانسیل بالایی که در عرصه هنر دارد، دست به ایفای نقش در فیلم غیراخلاقی زده باشد.

    این نشریه هنری افزود: نویسندگان این نشریه از شدت کنجکاوی سریال‌های تلویزیونی این هنرپیشه را به دست آوردند و پس از مشاهده فیلم غیراخلاقی منتسب به او از طریق یک سایت اینترنتی ایرانی نیز به صاحب Domain مذکور تذکر دادند که آن را از روی صفحه پاک کند.
    «بک استیچ» خاطرنشان کرد: طبق پرس‌وجوهایی که دست‌اندرکاران سینمای ایران انجام دادیم، این هنرپیشه زن آینده روشنی در انتظارش بود و این‌گونه شایعات می‌تواند حرفه او را به مخاطره بیندازد.
    فرانس پرس اعلام کرد: زهرا امیرابراهیمی به مقام شایعات با مصاحبه با یک روزنامه هنری پایان داد و ادامه کار را به مقامات قضایی کشورش سپرد. این خبرگزاری افزود: باید منتظر ماند و دید که این چهره هنری با وجود شایعات موجود خواهد توانست به فعالیت خود در عرصه سینما و تلویزیون ادامه دهد یا خیر؟
    و اما رییس پلیس امنیت پایتخت کشور از دستگیری متهم اصلی پرونده فیلم منتسب به بازیگر تلویزیون در کشور ارمنستان خبر داد.
    سردار علیپور با اشاره به پخش سی‌دی منتسب به یکی از بازیگران اظهار کرد: از یک ماه پیش، این سی‌دی پخش و پیگیری‌های پلیس جهت دستگیری توزیع‌کنندگان آغاز شد، اما از زمان که شایعه‌ای در خصوص خودکشی وی در یکی از روزنامه‌ها منتشر شد، جامعه حساس شده و التهاباتی به وجود آمد.
    وی افزود: تا پیش از انتشار این شایعه، این سی‌دی به صورت گسترده پخش نشده بود، اما پس از اعلام خبر کذب خودکشی فرد یاد شده، کنجکاوی مردم موجب پخش سی‌دی به صورت گسترده شد، از این رو به همان اندازه که توزیع‌کنندگان این سی‌دی گناهکار هستند، انتشاردهندگان این شایعه نیز گناهکار محسوب می‌شوند.
    رییس پلیس امنیت تهران بزرگ خاطرنشان کرد: متهم پرونده، هم اکنون در ایروان ارمنستان است و با اقداماتی که صورت گرفته به زودی به کشور باز خواهد گشت و در خصوص این پرونده شخص دادستان پیگیری‌های لازم را انجام می‌دهد.
    وی با رد هرگونه اقدام به خودکشی این بازیگر، تاکید کرد که وی هم اکنون آزاد است.
    سردار علیپور با بیان این‌که این بازیگر، تنها دو ساعت در اختیار پلیس بود، گفت: بیست تن در خصوص تهیه، تکثیر و توزیع این فیلم احضار شدند و با دستگیری هفت تن، هم اکنون چهار تن در زندان به سر می‌برند.
    رییس پلیس امنیت تهران بزرگ با بیان این‌که قبل از پایان رسیدگی به موضوع و بررسی ابعاد پرونده و انتقال متهم اصلی به تهران، باید از گمانه‌زنی خودداری شود و این بود تمام اتفاقاتی که برای یک هنرپیشه ایرانی حادث شد و برای او پاییزی تلخ را به وجود آورد، از او حمایت کنیم و برای دفاع از حقش مبارزه کنیم، این وظیفه ماست...
    
    
    شهنام شهیر                                از خانواده سبز 

هر چه می خواهید در رابطه با مهدی سلوکی بدانید



هر چه که می‌خواهید در رابطه با مهدی سلوکی بدانید


    
    
    
    مهدی سلوکی در 14 خردادماه سال 1361 در اصفهان به دنیا آمد، پدرش افسر نیروی هوایی ارتش و اصالتا تهرانی است، زمانی که مهدی به دنیا آمد، سرهنگ سلوکی مامور به خدمت در پایگاه هشتم شکاری نیروی هوایی در اصفهان بود و به همین دلیل شناسنامه‌اش را در اصفهان گرفتند پس از پایان ماموریت پدر به همراه خانواده به تهران بازگشت و در محله نارمک تهران سکنی گزید.

    مادر او اصالتا اراکی است، فرزند اول خانواده محمد در سوم اسفندماه سال 1358 به دنیا آمد، او مجری شبکه تهران است. خانواده سلوکی‌ها اصیل و متعصب و مذهبی‌اند. پدر و مادر هر دو تحصیلکرده و اهل فرهنگ و هنر بودند.
    دوران کودکی مهدی مثل بقیه پسر بچه‌ها، به شیطنت گذشت، در مجتمع مسکونی پایگاه هشتم شکاری مهدی اغلب اوقات با همراهی برادرش مشغول بازی‌های کودکانه بود.
    
    مهرماه سال 1367، مهدی به کلاس اول رفت، از آنجا که محمد در کلاس پنجم همان دبستان درس می‌خواند، دیگر بچه‌های مدرسه حریف شیطنت‌های او نمی‌شدند. مهدی بسیار باهوش و با استعداد و پرحافظه بود، اما به خاطر همان شیطنت‌ها فرصت کمتری برای درس خواندن می‌گذاشت و همیشه شب امتحان برای نمره زحمت می‌کشید! برادرش هم به او کمک می‌کرد و این روال در دوران راهنمایی هم ادامه داشت تا این‌که وارد دبیرستان شد. مهدی هنرستان و رشته گرافیک را برگزید در حالی که در کودکی خود و خانواده‌اش آرزوی مهندسی، خلبانی و پزشکی داشتند. او در هنرستان مالک اشتر تهران، درس خواند و در همین مقطع هم بود که جذب کار هنری و تلویزیونی شد تا آنقدر سرش شلوغ شود که
دیگر زیاد به درس‌ها نرسد. البته مسیر آینده‌اش را هم انتخاب کرده بود و گرافیک دیگر به کارش نمی‌آمد. او سال 79 دیپلم گرافیکش را گرفت و دیگر تمام وقت روی کار هنری و حرفه‌ای زوم کرد و انرژی گذاشت.
    
    پس از پایان دوران خدمت سربازی و در شرایطی که چند مجموعه بازی کرد و چند برنامه را به عنوان مجری در کارنامه داشت، احساس کرد که در دانشگاه باید شرکت کند، به همین دلیل برای کنکور خواند و در رشته بازیگری دانشگاه آزاد اراک قبول شد، منتهی حجم بالای کار و کمبود وقت اجازه داد، او تا لیسانس پیش برود. گفتنی است مهدی سلوکی نقاشی چیره‌دست است.
    
    درباره او می‌گویند: همیشه معلم‌ها و ناظم‌ها از دستش شاکی بودند و هر روز یک جای بدنش درد می‌کرد تا اجازه بگیرد و به منزل برود! دیگر همه دستش را خوانده بودند، اما مهدی آنقدر طبیعی نقش بازی می‌کرد که اصلا جرقه بازیگر شدنش هم توسط یکی از معلمان زده شد و روزی به او گفت: تو بهتر است بروی هنرپیشه شوی!
    
    مهدی از کودکی نقاش قابلی بود تا جایی که نزدیکانش وقتی می‌خواستند در هنر برای او آینده‌ای تصور کنند، او را در جایگاه یک نقاش حرفه‌ای و مشهور می‌دیدند. عشق به نقاشی باعث شد او پس از دوره راهنمایی قید دبیرستان و
خلبانی و پزشکی را زده و وارد هنرستان گرافیک شود. زمانی که ماجرای بازیگر شدنش پیش آمد، هنوز نقاشی هنر اول مهدی بود و تا قبل از پخش مجموعه نرگس مهدی نیز در تمام مصاحبه‌هایش رسما می‌گفت که بازیگری نه شغل اول اوست و نه عشق و هنر اول و همیشه تاکید داشت که نقاشی را ترجیح می‌دهد اما امروز دیگر چنین نیست. مهدی حتی تجربه برگزاری نمایشگاه نقاشی را هم با یکی از دوستانش دارد؛ چندی پیش نمایشگاهی به نام «سحرآمیز» برگزار شد. مهدی در میان سایر هنرها به خطاطی هم مسلط است اصلا خط خوش در خانواده سلوکی‌ها ارثی است و پدر و برادرش هم بسیار خوش خط هستند.
    رانندگی پشت فرمان اتومبیل به همان اندازه که برای مهدی جذابیت تفریحی دارد، برای خانواده و دوستدارانش نگران‌کننده است چون او عاشق سرعت بوده و حتی در زندگی خصوصی هم معمولا با سرعت تصمیم گرفته و عمل می‌کند! البته مهدی راننده ماهر و باتجربه‌ای است، اما به دلیل همین سرعت به طور متوسط هرماه تصادفی می‌کند و هرگز کسی اتومبیل او را سالم ندیده! (اولین ماشین او رنوی سفید بود، بعد پراید خرید و حالا 206 سبز دارد)...
    او عاشق پرسپولیس و رئال مادرید است، از بازی برزیل هم خوشش می‌آید، بهترین بازیکن فعلی ایران را علی کریمی و جهان را رونالدینیو می‌داند. او بهترین فوتبالیست‌های تاریخ ایران و جهان را، احمدرضا عابدزاده و مارادونا می‌داند... بهترین دوست ورزشی‌اش «علی انصاریان» است. بهترین شهر ایران را شیراز و بهترین مقصد برای سفر را شمال می‌داند... بهترین رنگ از نظر او قرمز است.
    
    پژمان
    
مطالب ارسالی از خانواده سبز